مشعل هدایت

مشعل هدایت
قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نسیم وحی و آدرس mashalehedayt.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پيوندهای روزانه

هروئين ، آن دشمن شماره يك انسان ، از او نيز دست برنداشت ، بلكه او را به پرتگاه خطرناكى كشاند، و از آنجا بميان (چاه كور) سرازير نموده و نابودش كرد، چرا كه او به رفيق بد و همنشينان شايسته ، مبتلا شده بود.همنشينان تبهكار و ناجوانمرد، ذهن ساده لوح آن جوان آراسته به كمال و جمال را تيره كردند، افكار پاك او را آلوده نموده ، و با زهر كشنده و مرگ (هروئين ) بجاى نوشتن داروى تسكين بخش ، ريشه انسانيت او را سوزاندند، و با اين شيطان سفيد، او را بخاك سياه نشاندند.از آن پس پدر و مادر او با منظره هاى وحشت زايى روبرو شدند، مدتها گذشت ، از اكبر خبرى نشد، نه نامه اى و نه رفت و آمدى ! هر چه بيشتر پيرامون نامه و ديدار فرزندانشان گفتگو مى كردند، كمتر نتيجه مى گرفتند.جستجو از مرحله نامه و پست خانه گذشت ، طبق آدرس قبلى به همان شعبه اختصاصى ادارى مراجعه نمودند چنين جواب گرفتند كه اكبر مدتى غايب است و از او خبرى نيست چه مى شود كرد؟ چاره اى نيست ! پدر و مادر، دندان روى جگر گذاشتند صبر و حوصله كردند تا ببينند روزگار با فرزندشان چه بازى مى كند؟روزها به سر آمد و شبهاى ناگوار بر آنها گذشت ، صحبت اكبر نقل مجالس ‍ گشته و هركسى پيرامون او سخنى مى گويد. تا اينكه روزى ديدند اكبر با همان لباس نظامى به محل آمد، پدر و مادر و بستگان ، خوشحال شدند و از او احوال پرسيدند ولى ورق زندگى مهرانگيز جوان برگشته ، بدنش ‍ رنجور شده ، رنگش پريده ، در دنيايى از افكار شكننده غوطه ور است ، در ميان دوستان و اجتماع نمى آيد، گاهى به بيابان مى رود و گاهى كنار ديوار مى نشيند، و باز مدتى طولانى از نظرها ناپديد مى گردد و همانند ديوانگان رفتار مى كند. دوباره و سه باره به مسافرت طولانى رفته و دير برمى گردد، اما روز به روز حال جوان رو به انحطاط است ، پس از كنكاش ‍ و كنجكاوى ، باخبر شدند، كه اكبر به درد كشنده (هروئين ) مبتلا گشته ، و مواد مخدر، اعصاب او را خورد كرده ، نظم جسم و روح او را به هم زده ، كار از كار گذشته ، ديگر اميدى به بهبودى او نيست .اكبر كه از وضع ناگوار خود اطلاع داشت و مى دانست كه اسير دشمن سرسخت و نابود كننده هروئين شده وانگهى تمام دار و ندار خود را براى تهيه آن از دست داده و دستش تهى گشته ، سخت ناراحت بود، وجدانش ‍ او را ناراحت و سرزنش مى كرد، و با خود مى گفت :(اى هزاران نفرين بر اين وضع خانمانسوز! اى دو صد لعنت بر اين گرد سفيد شيطانى ! و همنشينان بد سيرت )..او از نظرها غايب مى شد، از زندگى نفرت داشت ، در دل مى گفت : انتحار و خودكشى بهترين راه نجات من است .چه كند؟ كه مردم با خبر نشوند و براى او ننگ و عار نباشد، برود در ميان (چاه كورى ) كه آب ندارد به زندگى خود خاتمه بدهد و همانجا تا ابد قبر او گردد و مردم بگويند او رفت و ديگر سراغش را نگيرند.اين افكار شوم ، وجود اكبر را در هم پيچيده و به سوى سرانجام مرگبار مى كشاند.با همان لباس و كفش ادارى كه در تن داشت ، بدون اينكه كسى از حال او اطلاع يابد، به سوى (چاه كور) كه در پنج كيلومترى روستا قرار گرفته بود رفت و در ته چاه خوابيد و به وسيله طنابى كه بگردن آويخته بود، خودكشى كرد و به سرنوشت ويرانگر (مواد مخدر) رسيد و براى هميشه خاموش گشت .روزها و شبها، هفته ها و ماه ها بر او گذشت ، كسى از حال او خبرى نداشت ، تا روزى بچه اى به هواى صيد گنجشكهايى كه در ديواره همان چاه آشيانه داشتند، داخل چاه شده ، تا گنجشكها را از آشيانه بيرون آورد، ناگاه چشمش به لباس مخصوص افتاد، ترسان و لرزان و وحشت زده ، از چاه بيرون آمده ، و با شتاب به مردمى كه در نزديك آن چاه ، مشغول زراعت ، بودند خبر داد.آنان كه خود را به چاه رسانده و پس از كنجكاوى ديدند: آرى اكبر به وسيله طنابى كه در گردن دارد، خودكشى كرده است ، پيكر متلاشى شده او را چنان بيرون آورده ، و اين خبر هولناك را به مردم دادند، پدر و مادر با شنيدن اين خبر جانگداز، در دنيايى از غم و غصه افتادند، و براى هر كسى كه از حال و حسن سابقه اكبر اطلاع داشت ، اين حادثه ، دردناك و ناراحت كننده بود.به مسؤ ولين گزارش دادند، و پس از اجازه طبيب قانونى ، پيكر سياه سوخته اكبر را در ميان كيسه ريخته و با وضع رقت بارى دفن كردند.شما اى جوانان غيور! اى انسانهاى با شخصيت ! اى جوانمردان نجيب ! اى پاك دلان پاك طينت ! اى نونهالان اجتماع ! اى رجال و زمامداران آينده ! و بالاخره شما اى كسانى كه به انسانيت احترام مى گذاريد.بار ديگر سرگذشت واقعى (اكبر) آن جوان خوش استعداد و فداكار كه با انتخاب دوست ناباب و اعتياد به مواد مخدر، رفاقت با سنگ لحد و خاك گور را انتخاب كرد، بخوانيد، و تصميم آهنين بگيريد كه هرگز با همنشين بد همدم نشويد و به هيچ نوع از مواد مخدر حتى (دخانيات ) خود را آلوده نسازيد و فريب انواع و اقسام جالب و مدرن سيگارها كه هر روز با نقش و نگارهاى دلربا با بازار مى آيد نخوريد.تصميم آهنين و عزم راسخ و اراده نيرومند لازم است .و همواره اين شعر آويزه گوشتان باشد:تا توانى مى گريز از يار بد يار بد بدتر بود از مار بد                     مار بد تنها تو را بر جان زند يار بد بر جان و بر ايمان زند


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:هروئين با اين جوان چه كرد؟ , ] [ 15:49 ] [ اکبر احمدی ] [ ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ یک وبلاگ قرآنی ، مذهبی ، اعتفادی ، تربیتی می باشد که جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ایجاد گردیده است
موضوعات وب
امکانات وب